به گزارش پایگاه اطلاع رسانی خبر گیلان رسیدگی به این پرونده از هفته گذشته با شکایت دختر جوانی در یکی ازمحله های کرج شروع شد.
فرزانه سال سوم دبیرستان است او تازه همین چند روز پیش وارد ۱۷ سالگی شده است او روی نیمکت داخل سالن دادگاه کنار مادرش نشسته و رنگ بر رخ ندارد عقربه های سنگین ساعت که چند دقیقه گذشت پسر جوانی با لباس راه راه آبی وارد راهرو شد هنوز وارد شعبه نشده بود که فرزانه او رادید و با نگاهی خشم آلود دستش را آماده کرده بود تا سیلی محکمی به سیامک بزند اما مامور بدرقه اجازه نداد منشی دادگاه شاکی پرونده را از پشت میزش صدا زد و فرزانه به همراه مادرش وارد جلسه دادگاه شد.
سکوت سنگینی در جلسه حاکم شده بود و هنوز از شروع جلسه خبری نبود رئیس دادگاه از پشت عینک اش درحالیکه اوراق دادخواست پرونده را می خواند سرش را به نشانه تاسف تکان میداد چند دقیقه بعد فرزانه را صدا زد تا به عنوان شاکی پرونده در جایگاه بایستد آنگاه از وی خواست شکایت خود را مطرح کند.
فرزانه با مکث چند ثانیه ای درحالیکه سرش پایین بود و صدایی گرفته دستش را به سمت متهم نشانه گرفت و مدعی شد این آقا زندگی ام را نابود کرد او با فریب ونیرنگ من را به خانه اش برد و بهزور با من رابطه برقرار کرد وبعد قول داد که بامن ازدواج میکند بعد از چند ماه از او خبری نبود در حالیکه من بدون اینکه خودم بدانم باردار شده بودم و این ماجرا باعث شد از سوی خانواده ام مورد تحقیر قرار بگیرم و دیگر نتوانم مدرسه بروم تا جایی که تصمیم گرفته بودم خودکشی کنم .
دختر نوجوان ادامه داد: آقای قاضی قبول دارم اشتباه بزرگی مرتکب شدم اما این آقا مرا فریب داده است همه پیام های او در پرونده موجود است .
فرزانه به دادرسان دادگاه گفت :من ۸ماه پیش وقتی که از مدرسه به خانه میرفتم این پسر جلوی مرا گرفت و شماره تماس را به من داد از وقتی با او دوست شدم سرنوشت من سیاه شد او مرا فریب داد و با این ترفند که قصد ازدواج بامن را دارد بامن رابطه دوستی برقرار کرد.
قاضی پرسید آیا خانواده ات ازاین ماجرا خبر داشتند؟!
فرزانه جواب داد: نه هرگز چون خانواده من مخالف دوستی با جنس مخالف هستند ومن همیشه می ترسیدم این ماجرا فاش شود چند وقتی گذشت وبعد ماجراهایی در خانه امان اتفاق افتاد که من بشدت افسرده شده بودم.
از درگیری های پدرومادر م خسته شده بودم آنها قرار بود ازهم جدا شوند این ماجراها باعث شد من ناخواسته به این پسر که خودش را سیامک معرفی کرده بود پناه ببرم سیامک آنقدر به من محبت کرد که من دلباخته او شدم تا اینکه یک روز ازمن خواست تا به خانه اشان بروم من از مدرسه که تعطیل شدم او سراغم آمد و با موتورش به خانه اش رفتیم اولش او گفته بود که مادرش درخانه است اما بعد که وارد خانه شدیم کسی درخانه نبود بعد او از من درخواست رابطه کرد من اصلا نمی خواستم ولی او با تهدید اینکه همه پیام هایم را به خانواده ام نشان میدهد و آبرویم را میبرد به زور بامن رابطه برقرار کرد بعد ازاین ماجرا که من به شدت افسرده شده بودم بیمار شدم و دائما دچار حالت تهوع،بودم تا اینکه بعد از چند ماه متوجه شدم شکم ام بزرگ شده تازه بعد از دکتر رفتن بود که متوجه شدم باردارم ودنیا روی سرم خراب شد مادرم قضیه را فهمید و دیگر نمیدانستم چه کار کنم!
وقتی ماجرا را به سیامک گفتم او زیر بار نرفت و بعد گوشی اش را خاموش کرد من ماندم و موجودی که در رحم ام بود حالا آمده ام از این آقا شکایت کنم او با زور بامن رابطه برقرار کرد و تازه به من قول ازدواج داده بود ولی بعد زیر تمام حرف هایش زده است.
رئیس دادگاه از متهم خواست تا پشت مبز محاکمه بایستد سپس گفت: شما متهم هستید به ارتباط نامشروع و زنا آیا قبول داری؟متهم درحالیکه صدایش می لرزید مدعی شد من قبول دارم با این دختر دوست شدم اما اگر رابطه ای برقرار شده با خواسته خودش بوده است واز کجا معلوم که جنینی که او مدعی است حاصل رابطه من با او باشد.
به دنبال اظهارات متهم شاکی پرونده از جایش بلند شد و گفت: حاشا به مرام ات این همه به من وعده دادی همه اش دروغ بود! سپس رئیس دادگاه برای اینکه ادعای شاکی ثابت شود دستور داد بعد از تولد فرزند ناخوانده با آزمایش دی ان ای مشخص شود که این فرزند برای متهم است یا نه…
آنگاه ختم جلسه اعلام شد و رسیدگی به این پرونده تا جواب آزمایش دی ان ای به زمان دیگری موکول شد.